کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : غلامرضا سازگار     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن     قالب شعر : قصیده    

رسید مژده که ماه جمادی الاولی ست            مـه مبـارک مـیـلاد زیـنـب کـبـراست

دهید مژده به ختم رُسُل که این مولود            ولادت دگـر پــارۀ تـنـت زهـــراسـت


خـدا به کـوثر خود داد کـوثـری دیگر            که خیر، قطره و، خیر کثیر او دریاست

سزد چو فاطمه مصداق کوثرش خوانم            که او به فـاطـمـه آیـیـنۀ تـمام نـماست

محمد و علی و فاطمه، حسین و حسن            جمال انـورشان در جـمال او پـیداست

هـنوز شیـر نـنوشیـده چـشـم نگـشـوده            به سینه‌اش طپش قـلب سیـدالشهداست

مرا چه زهره که گویم ثنای دخت علی            خدا گواست که اوصاف او کلام خداست

مقـام یـذهـب عـنکـم گرفت این دخـتر            یقین کنید که قرآن به عصمتش گویاست

نـماز شب به نمـاز شبـش نماید فـخـر            دعا به هر نـفـس او نـیازمند دعـاست

خجسته چهرۀ او مصحفی به چشم حسین            چه مصحفی که پر از آیه‌های کرب و بلاست

چه دختری که وجودش همیشه زین اَب است            چه زینبی که بلاها به چشم او زیباست

زبـان حـیـدریـش کـار ذوالـفـقـار کـند            خطابه‌های بلندش به شام و کوفه گواست

به صبر و همت و ایثار و اقتدار و کمال            اگر حسین دگر خوانمش رواست رواست

خدا جلال و، محمد کمال و، فاطمه زهد            علی خصال و، حسین آیت و حسن سیماست

چنان که یک دم او بی‌حسین ممکن نیست            یقین کنید که بی او حسین هم تنهاست

جـمـیـل دیـدن سـیـل بــلا بـه دیــدۀ او            گواه فـوق جلالـش ز مـریم عـذراست

سـرور سیـنۀ مریم وجود عـیـسی بود            مدال سیـنۀ او داغ هـیجـده عـیـساست

نظام دین بود از گـیـسوی پـریـشانـش            هزار نکـتۀ باریک تر ز مو اینجاست

ز شعلۀ نفس زینب است تا صف حشر            حرارتی که ز خون حسین در دل هاست

قسم به دین خدا می‌خورم که دین خدا            به صبر زینب و خون حسین پا بر جاست

خطابه‌اش همه آیات وحی و تفسیرش            نـیـازمـنـد هـزاران قـصیـدۀ غـراسـت

سـر بـریـدۀ فـرزنـد فـاطـمـه می‌گـفت            که خون پاک مرا خطبۀ تو آب بقاست

امـیـن وحـی بیا و به اهل کـوفـه بگـو            که این صدای خداوندگار بی‌هـمتاست

شبی نشد که نماز شبش رود از دست            که لحظه لحظۀ شب هاش لیلة الاحیاست

الا قـیـام تـو قـد قـامت قــیـام حـسـیـن            تویی که قامت دین با قیامتت شد راست

تویی که خطبۀ شامت یزید را لـرزاند            تویی که شام ز نطقت به خصم شام عزاست

تویی که هر نفست یک خطابۀ پُر شور            تویی که هر قدمت یک قیام عاشوراست

اگر که فاطمه خوانندت از جلال درست            اگر به غیر حسینت مثل زنند خطاست

جمال روح فـزایت بهشت روح عـلی            نگاهت از دل پاک حسین عقده گشاست

هنوز حنجره‌ات را طنین صوت علی است            اگر چه گوش دل اهل کوفه ناشنواست

حسین بر سر نی گوش، پای خطبۀ تو            سـر بـریـدۀ او مـجـلـس تو را آراست

حسین کعـبـه و حـج تو دور او گـشتن            صفا و مروۀ تو قتلگاه و طشت طلاست

من و ثـنـای شـمـا خـانـواده یا زیـنـب            هزار شکر که طبعم هماره وقف شماست

کدام رتبه از این به که سال ها "میثم"            فقط برای شما خاندان مدیحه سراست

: امتیاز
نقد و بررسی

زبان شکـر گـشودن کنار مقـتـل خون            خدا گواست که فوق مقام صبر و رضاست

جبین شکستن عشاق در رسالۀ تو است            عذار شسته به خون تو بهترین فتواست

مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن قالب شعر : مسدس ترکیب

باز به بـیت مصطـفی بـتـول دیگـر آمده           رسول را سـول را، دوبـاره کـوثـر آمده

بتـول را بـتـول را، یـگـانـه دخـتـر آمده           حسین را حسین را، خجسته خواهر آمده


رضا و حلم و صبر را، بزرگ مادر آمده           شـهـیـد را شـهـیـد را، پــیــام آور آمــده

ائمّه را ائـمّه را، چـراغ انجـم است این

دخـتـر اوّل عـلـی، بـتـول دوّم اسـت این

کـوثـر کـوثـر نــبـی، آیـۀ رحـمـت آمـده           دخـتـر دخـتـر نـبـی، مـادر خـلـقـت آمده

زهرۀ زهـرۀ عـلی، اخـتـر عصمت آمده           شـمـسۀ شـمـسۀ حـیـا، یا مه عـفـت آمده

حـبـیـبـة الله است و از مـام محـبـت آمده           ولـیـة الله است و در بـیـت ولایـت آمـده

آیـنـۀ محـمّـدی (ص) طلعـت دلـربـای او

در او خلاصه می‌شود حسین و کربلای او

علیست زیب هستی و، زینت اوست دخترش           زهم گشوده دست دل چو جان گرفه در برش

بـوی بهشت یافـته، ار دم روح پـرورش           فاطمه بوسه می‌زند، به عارض منوّرش

بال زند سوی حسین، از سر دوش مادرش           سلام ما درود ما، به زینـب و بـرادرش

بهشت بود و هست او، اسیر و پای بست او

عجب مدار اگر علی، بوسه زند به دست او

قدر به حکم او ولی، رضا به هر قضاست او           پس از بتول بانوی، خانۀ مرتضی است او

بلکه به جای مادرِ امام مجـتبی است او           مونس و یار و یـاورِ شهید کربلاست او

خطابه خـوان کـبریا، زبان انبیا است او           به عصمت خدا قسم، که عصمت خداست او

یاد کـند ز فـاطمه کـمال و پـارسـائی‌اش

رجـال دهــر شـاهـد سـیّـدة الـنّـسائی‌اش

فهـیـمه‌ای که کس بر او نـیافـته مـفـهّـمه           عـلـیـمـه‌ای که از ازل، نـداشته معـلّـمـه

جلوه گر از وجود او، هر آنچه داشت فاطمه           بـوسه به پـای او زنـد، مـدیـنـۀ مـکـرّمه

دعـای اهل آسمان، خـطـابه‌هـای او همه           کـلام او ز محکـمی، چو آیه‌های محکـمه

چه در سفر چه در حضر، چه در میان قافله

قضا نـشد ز حضرتـش، شبی نماز نافـله

ای شـرف بلـند خـون، هماره از پـیام تو           وی که گرفـته آبـرو، شهادت از قـیام تو

سکّـۀ صبر را خـدا، نقـش زده به نام تو           مفتخر از وجود تو، رسول و باب و مام تو

زنـده کـنار قـتـلگـه، به صبر تو امام تو           نطق تو در سکوتت تو، تیغ تو در نیام تو

تـو در قـیـام کـربـلا، قـیـامت آفـریـده‌ای

تو از دم پـیـغـمبـری، امامت آفـریـده‌ای

تو در سخن پیـمبرِ کـلام وحـی بر لـبـی           تو با پیام کُـشتگان، حـیات بخش مکـتبی

تو در خرابه‌ها هم، چو قرص ماه در شبی           تو بر هلال نوک نی، به شهر کوفه کوکبی

تو زیب دامن نـبـی، تو زین اُمّـی و اَبی           تو زینبی تو زینبی تو زینبی تو زیـنـبی

نه ساره‌ای نه هاجری، نه آسیه نه مریمی

چو مـادرت سـیّـدةُ الـنّـساء کـلِّ عـالـمی

توئی که بهر کربلا، وجودت آفریده شد           توئی که در خطابه‌ات، تمام وحی دیده شد

توئی که با رسالتت، پیام حق شنـیده شد           توئی که با اسارتت، بساط ظلم چیده شد

توئی که با عدالتت، نخـل ستم بریده شد           اگر چه سرو قامتت، ز بار غم خمیده شد

به جسم و جان سرکشان، ریخت شرار نطق تو

حسین سرفراز شد، به ذوالفقار نطق تو

پیـمبر است جدّ تو، بتـول دیگرش توئی           بتول مفتخر از آن، که ناز پرورش توئی

علیست غرق وجد و شور، از اینکه دخترش توئی           حسن به تو است سرفراز، از اینکه خواهرش توئی

حسین بر تو متّکی، که یار و یاورش توئی           شهید اگر شهـیـد شد، پـیـام آورش توئی

به مصطفی به مرتضی، به مجتبی به فاطمه

که از تـوأنـد مـفـتـخـر، ائـمّۀ هُـدی همه

تو در میان سلـسله، گره گـشای عـالـمی           تو با گلوی خشک خود، حیات بخش آدمی

تو عصمت مصوّری، تو غیرت مجسّمی           تو با کـلام جان فـزا، دم مـسیح را دمی

تو یک رسول وحی خون، تو یک کتاب محکمی           تو در زمین شام هم، چراغ عرش اعظمی

ستاره فـرش منزلت، ماه چراغ محـفلت

که آفتاب فـاطمه، گـشته به دور محملت

سلام بر تو ای کسی، که صبر شد حقیر تو           ندیده بعد فـاطمه، جـهـان زنی نظـیر تو

به پیر عقل رهنما، دو کودک صغیر تو           حسین چـشم دوخته، به طلعت منـیـر تو

صدای زندۀ عـلی، به صوت دلپـذیر تو           اسیـر شـام بودی و، یـزیـد شد اسیـر تو

پرچم فتح کـربلا، از تو در احتـزاز شد

به همّت بـلـنـد تو، حـسین سـرفـراز شد

منم منم که از ازل، گـدای کـوی زیـنـبم           هماره دست التجـا، بَـوَد به سوی زینـبم

خــدای داده آبــرو، بـه آبــروی زیـنـبـم           مرثـیه خوان کـربلا، قصیده گوی زینبم

بُـرده هماره مرغ دل، در آرزوی زینبم           در ازدحام حشر هم، به جستجوی زینبم

به جان مـادرش قـسم، اگر کـند نظاره‌ام

سزد جهیم باغ گل، شود به یک اشاره‌ام

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایتها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» حتی سایت نخل میثم بصورت زیر و با اشکال وزنی آمده است که احتمالا غلط تایپی می باشد لذا جهت رفع نقص اصلاح شد

ای شـرف بلـند خـون، هماره از پـیام تو           وی گـرفـته آبـرو، شـهـادت از قـیـام تو

تو در خـرابه‌ها، چو قرص ماه در شبی           تو بر هلال نوک نی، به شهر کوفه کوکبی

یاد کـند ز فـاطمه کـمال و پـارسـائی‌اش           رجـال دهــر شـاهـد سـیّـد الـنّـسائـی‌اش

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن حضرت زینب؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

منم منم که از ازل، گـدای مـوی زیـنـبم           هماره دست التجـا، بَـوَد به سوی زینـبم

مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : رحمان نوازنی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : ترکیب بند

وقتی که تو را عرش معظم آورد            یک فاطمه زهـرای مجسّم آورد

قـنداق تو را که آسمان می‌بوسید            جبـریل به گـریه‌های نم نم آورد


تو آمدی و هـمه به هم می‌گـفـتند            از صبر دل تو صبر هم کم آورد

وقتی که تو آمدی حسینت می‌گفت            بـا آمــدنــت خــدا مــحّــرم آورد

وقتی که تو آمدی حسیـنت پا شد            در پیش تو هفـتاد دو پرچم آورد

آنـگـاه سپـرد دسـت بـالا دستـت

هفـتاد و دو پرچم خـدا را دستت

خورشید گرفته نور خود را از تو            دریا هیجان و شور خود را از تو

حتی گـل جـانـمـاز هم می‌گـیـرد            شاداب ترین حضور خود را از تو

لبخند به چهره داری و غم به دلت            دارد غم ما سرور خود را از تو

مـردان خـدا گـرفـتـه‌انـد ای بانو            برگ گذر و عبور خود را از تو

ایــوب تـرین مـرد بـلا هـم دارد            ایـمـان دل صبور خود را از تو

ای عـمـۀ دلـشـکـسـتـۀ عـاشـورا            مهدی طلبد ظهور خود را از تو

ای قـبله نمای حاجـت یـوسف ها

حاجت بده ای عمه حاجات خـدا

بـانـوی سـتـاره‌هـا و زیـبـایـی ها            بانـوی سحـر خـیـز تمـاشـایی ها

در عرش همه از تو سخن می‌گویند            ای بـانـوی بـا کـمـال بـالایـی هـا

از خانمی توست که هی می‌ریزد            دور و بر تو این هـمه آقـایـی ها

جز تو چه کسی به کربلا می‌سازد            از این هـمه اتـفـاق، زیـبـایـی ها

یک عده تو را فاطمه‌ات می‌خوانند            یک عده تو را حیدر زهرایی ها

یک عده گل مریمشان تو هستی            ای مـریـم قـدیـسـۀ عـیـسـایی هـا

ای دسته گـل مریم زیـبـای علی

مجنون پُـر از فاطمه! لیلای علی

افلاک حـریم تو، جهان اقـلـیمت            یک عرش پُر از فرشته در تعظیمت

با شاخۀ گـل هـزار پـیـغـمـبر هم            ایستاده در این مجالس تکـریمت

شرمنده از اینکه دستهایم خالی است            امـا هــمـۀ زنـدگــیـم تـقــدیــمـت

هر قدر ورق می‌زنم اوقات تو را            جز نام حسین نیست در تقویمت

با یک سر بر نیزه چه کرده‌ای که            از کـوفه الی شام شده تـسـلـیمت

تو از سر چشمه آب خوردی بانو

تو بر سـر نیـزه دل سپـردی بانو

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : اسماعیل شبرنگ نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

در زمین و آسمان ها خیمۀ شادی به پاست           مـٱذنه تا مـٱذنه لبـریـز عـطـر ربّـنـاست

ذکـر تـعـجـیـل قـنـوت اسـتـجـابـت آمـده           سائلان مژده که حاجات همه امشب رواست


زینت گـلخـانۀ مـولا شکـوفا گـشته و...           بیت حـیدر با شمـیم بنت زهـرا آشناست

کهنه زخمی که میان سینه‌ها مانده هنوز           با صدور نسخـۀ تکـمـیلی زینب دواست

معجزه در بین چشمانـش تلاطـم می‌کند           خاک با فیض نگاه دختر زهرا طلاست

نام زیـنب پنج نقـطه نـور ساطع می‌کـند           یعنی ابن بانو خودش تلفیقی از آل عباست

در شب میلادِ غرق رحمتِ اخت الحسین           بانی عیدی ما قطعاً خود خـون خـداست

بانویی که سفرۀ الطاف خود را پهن کرد

خانۀ دل را برای عشق پاکش رهن کرد

با وجود او غم و غصه به آخر می‌رسد           لطف مادر بیشتر از سوی دختر می‌رسد

ما هـمه از سـائـلان فـیض عـام زیـنـبـیم           رزق ما از سفـرۀ بـانـو مکـرر می‌رسد

دم به دم مشمول لطف دختر زهرا شود           سائلی که خاضعانه پشت این در می‌رسد

زودتر با دست پُر از پیش زینب می‌رود           محضر او هر کسی با دیده‌ای تر می‌رسد

هیبت والایِ رفتارش به زهرا رفته است           واژه واژه از کلامش عطر مادر می‌رسد

ذوالفقارِ خطبه‌هایش باز قلع و قمع کرد           تا به میدان می‌رسد انگار حیدر می‌رسد

مطمئـنـم در شـلوغـی های روز واقـعـه           چـادر بـانـو به داد اهل محـشر می‌رسـد

مایـۀ آرامـش جـان و دل بی‌تـاب ماست

آسمان ها خاک پای خواهر ارباب ماست

از ازل دستان این سائل دخیل زینب است           تا ابد محتاج لطف بی‌بـدیـل زینب است

هر کسی که شد حـسینی مطمئـنـاً شاکرِ           نـغـمـۀ اِنّـا هَـدیـنـاهُ السبـیـلِ زینب است

اولیـن گـلـبـانـوی دامـان زهـرا و عـلـی           دومین زهرای این قوم و قبیله زینب است

هر کسی با نام زیـبای کسی مٱنـوس شد           بر لبـان ما فـقط ذکر اصیل زیـنب است

کوثر کوثر؛ کـویر عشق را سیراب کرد           ساغر ما جرعه‌ای از سلسبیل زینب است

در میـان روضه‌هـای جـانگـداز کـربـلا           گـریه‌هـایم نـذر آقای قـتـیـل زینب است

هر شب جمعه به یاد روضه‌های خواهری

گـریه می‌بـارم به یاد لحـظه‌های آخـری

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : شفق مشهدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : قصیده

الا که مـقـدم تـو مـژدۀ سـعـادت داشـت            به خاکبوسی راهت فرشته عادت داشت

ســلام بـر تـو کـه مــاه جـمــادی الاول            ز جلـوۀ تو به رخ هـالۀ مسـرّت داشت


سـلام بر تو که امّ المصائـبـت خـوانـنـد            چرا که غم ز ازل در دلت اقامت داشت

سـلام بر تو و بر هر زنی که از آغـاز            به پاس پیروی‌ات از حجاب زینت داشت

تو از همان شجر پاک عصمت آمده‌ای            که ریشه در دل قرآن و جان عترت داشت

تـو دسـت پـرور آن مـادر گـرانـقـدری            که قـلب پاک پیمبر به او ارادت داشت

تـو سر بـر آیـنـۀ سـیـنـه‌ای گـذاشـتـه‌ای            که بوسه گاه نبی بود و عطر جنت داشت

تو زیـر سـایۀ آن گـلـبـنی بـزرگ شدی            که هرچه داشت شکوفایی از نبوّت داشت

نـدیـده دیـدۀ تـاریـخ چـون تـو بـانـویـی            که حق به گردن آزادی و عدالت داشت

چه بانویی که پس از دخـتر رسول الله            به هر زنی که تصور کنی شرافت داشت

چه بانویی که ز فیض هدایت معـصوم            مقـام و منزلتی همتراز عصمت داشت

چه بانویی که صبوری نمود چون زهرا            چه بانویی که به قدر علی شهامت داشت

چه بانویی که به حد کمال در همه حال            اراده داشت وفا داشت عزم و همت داشت

چه بانویی که به هـنگـامـۀ اسـارت هم            وقار داشت حیا داشت شرم و عفت داشت

چه بانویی که همه عمر در نیایش شب            هزار بار ز خود تا خدای هجرت داشت

چه بانویی که به همراه یک مدینه صفا            گلاب گریه و یک کربلا مصیبت داشت

چه بانویی که به خورشید خون گرفتۀ عشق            به قدر وسعت هفت آسمان محبت داشت

دل تو بود پُـر از الـتهاب شـوق حـسین            که لحظه لحظۀ عمرت از این حکایت داشت

حسین نیـز به شایـستـگی نـثـار تو کرد            هر آنچه عاطفه و التفات و رأفت داشت

نـبـود حـاجت بـوسـیـدن گـلـوی حـسین            حسین با تو هزاران هزار حجت داشت

حسین از تو جدایی نداشت در هر حال            مگر بخاطر انسی که با شهادت داشت

سـتـارۀ سحـر تو که روی خـاک افـتـاد            هزار و نهصد و پنجاه و یک جراحت داشت

من و مـکـارم اخـلاق زیـنـبـی هـیهـات            کجا برابر خـورشید ذره جـرأت داشت

تو آن یگانه اسیری که در چهـل منزل            بدوش خستۀ خود کوهی از رسالت داشت

تو خطبه خواندی و بر هم زدی اساس ستم            ستمگر از سخنت جا به خاک ذلّت داشت

تو خطبه خواندی و در چهره‌ات تجسّم یافت            علی که در سخنش آیت فصاحت داشت

پیام خون و شرف را به شام و کوفه رساند            صدای روح نوازت که رنگ محنت داشت

به هر بهانه به تفـسیـر انقـلاب نـشست            کلام روح فزایت که رنج غربت داشت

هلال یک شبه‌ات جلوه کرد از سر نی            که با تو سوخته دل اشتیاق صحبت داشت

پس از زیارت خـون سر تو از محـمل            شفق طلوع نمی‌کرد اگر مـروّت داشت

: امتیاز

سرود ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : امیر عباسی نوع شعر : سرود وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

 پخش سبک   

جـان پـیـمـبـر آمـد خـوش آمـد            خورشید محشر آمد خوش آمد

کوثر زهرا و حیدر آمد خوش آمد (۲)


صـفـا گـرفـتـه خــانـۀ مــولا            یاسی شکـفـته در بـاغ زهرا

خوشحال و خندان،اهل آسمان            که آمـد دنـیـا زینب کـبــری

آیـیـنـۀ حُـسـنِ داور آمـد خـوش آمد            کـوثر زهـرا و حیدر آمد خوش آمد

جـان پـیـمـبـر آمـد خـوش آمـد            خورشید محشر آمد خوش آمد

کوثر زهرا و حیدر آمد خوش آمد (۲)

*************************
مـهـر طلـعـتـش نـور مُجـسّم            جاری از ذاتش فیض دمـادم

ملائک هـمـه مَحـوِ جـمـالش            مدحش بخوانند سـاره و مریم

کودکی پاک و مُطهّر آمد خوش آمد            کـوثر زهـرا و حیدر آمد خوش آمد

جـان پـیـمـبـر آمـد خـوش آمـد            خورشید محشر آمد خوش آمد

کوثر زهرا و حیدر آمد خوش آمد (۲)

*************************
از تو گـرفـتـه مـعـنـایی زیبا            صبر و حجاب و ایثار و تقوی

ای عـلـمــدار مـکـتـب خــدا            پــیــام آور روز عـــاشــورا

یـاور شـاه بی لشگـر آمد خوش آمد            کـوثر زهـرا و حیدر آمد خوش آمد

جـان پـیـمـبـر آمـد خـوش آمـد            خورشید محشر آمد خوش آمد

کوثر زهرا و حیدر آمد خوش آمد (۲)

: امتیاز

سرود ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : امیر عباسی نوع شعر : سرود وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

 پخش سبک   

ای که نــور حـقّـی و لاله ی باغ احمدی           گل یاس فاطمه خوش آمدی خوش آمدی

ای شرف دین و مذهب یا زینب           جـلـوۀ زیـبـای مکتب یا زینب


به آل طـه ذکـر لب یـا زیـنب           هـستی بـابـا یا زینب یا زینب

یا زینب یا زینب...سیدتی گل زهرا(س)

*************************

ای دل فـاطمی ات گشته گـرفتار حسین           کرده ای دیدۀ خود باز به رخسار حسین

گـل بـهـار ثــارالله یـا زیـنـب           ای بی قـرار ثـارالله یا زینب

یگـانه یــار ثـارالله یا زیـنـب           دار و نـدار ثـارالله یـا زیـنب

یا زینب یا زینب...سیدتی گل زهرا(س)

*************************

دل بیمار من از لطف خـدا شـفـا گرفت           به دعـای زیـنـبـی برات کـربـلا گـرفت

قسم به روز عاشورا یا زینب           دعا کن ای دخت زهرا یا زینب

کـربـبـلایی شـویم ما یا زینب           چو باکری و همّت ها یا زینب

یا زینب یا زینب...سیدتی گل زهرا(س)

*************************

در دل اهل ولا سـوز دل مشترکی است            که تـولد تو و عزای مادرت یکی است

شـاهـد غمهای مادر یا زینب           غصه خور داغ حیدر یا زینب

بانوی دلخون و مضطر یا زینب           خونجگر دیوار و در یا زینب

ام مصائب یا زینب ام...سیدتی گل زهرا(س)

: امتیاز

سرود ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : امیر عباسی نوع شعر : سرود وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

 پخش سبک   

ستـاره جـلـوه شده در/ دامن اُمّ ابـیـهـا            دیده گشوده به عالم/ حضرت زینب کبری

طلیعۀ/ نـور خـورشیـد وفـا از خانۀ مولا مبارک


خندۀ بر/روی لبهای نبی و حیدر و زهرا مبارک

تولّدِ/ بانوی صبر و شهامت،زینب کبری مبارک

گـوهـر نایاب یا زیـنب کبری            خواهر ارباب یا زینب کبری

کوثر زهـرا؛ یـا زیـنب کبری

***********************

وزد به وادی عُشاق/ نسیـم جنت العلا            رسد ز شهر مدینه/ شـمـیم جنت العلا

ولادتِ / روشنای چـشـم آل مصطفی بادا مبارک

ولادتِ / او که باشد تشنه ی جـام بلا بادا مبارک

ولادتِ / مهـربـان یار شـهـید کـربـلا بادا مبارک

قـبـلۀ حـاجـات یا زینب کبری            عـمـۀ ســادات یا زینب کبری

کوثر زهـرا؛ یـا زیـنب کبری

***********************

خوشا خروش و رشادت/ شکوهِ فیضِ سعادت            به یا حسین و یا زینب/ خوشا جهاد و شهادت

تربت تو/ در نماز عشق و ایمان بهر ما خاک سجود است

مرقد تو/از برای ما بهشت و هستی و بود و نبود است

فتنۀ شام/ باعـثش اسرائیل و آمـریکا و آل سعود است

این بُوَد ما را تا پای جان مقصود            قـوم تکـفـیـری باید شود نابود

کوثر زهـرا؛ یـا زیـنب کبری

کوثر زهـرا؛ یـا زیـنب کبری

: امتیاز

سرود ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : محمد مهدی روحی نوع شعر : سرود وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

 پخش سبک   

بر گوش جانها میرسد، از روز اول تا ابد          بی وقفه بی حد بی عدد، یا زینب کبری مدد

زینب مدد، زینب مدد، زینب مدد، زینب مدد (۲)


**********************************

اسطورۀ مهر و وفا، منظومۀ عشق و حیا          شیر دلیر کـربـلا، هـمـشـیــرۀ اربـاب ما

زینب مدد، زینب مدد، زینب مدد، زینب مدد (۲)

**********************************

دختر مگو مرد آفرین، خاک درش مهر جبین          روح الامین گوید چنین، بر خلقت او آفرین

زینب مدد، زینب مدد، زینب مدد، زینب مدد (۲)

**********************************

ماه شب تارش حسین، عشق شرر بارش حسین          یارش حسین کارش حسین،دلدار وغمخوارش حسین

زینب مدد، زینب مدد، زینب مدد، زینب مدد (۲)

**********************************

رو فاطمه خو فاطمه، بو فاطمه مو فاطمه          شکر خدا را می کند، با دیدن او فـاطمه

زینب مدد، زینب مدد، زینب مدد، زینب مدد (۲)

**********************************

والاست او بالاست او، مولاست او زهراست او          ما قطره و دریاست او، صدیقه است و راستگو

زینب مدد، زینب مدد، زینب مدد، زینب مدد (۲)

: امتیاز

سرود ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : محمد مبشری نوع شعر : سرود وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

 پخش سبک                      (به سبک السلام ای خاتم پیغمبران)

مژده مژده ای محبان، آمده مهری درخشان           کز جمال پر فروغش، نُه فلک گردیده تابان

به لب های همه، بود این زمزمه           خوش آمد دختر، علی و فاطمه


گل زهرا مدد، گل زهرا مدد، گل زهرا مدد(۲)

******************************

پنجم ماه جـمادی، آمده یک گـل به بستان           کز قدوم با صفایش، عالمی گشته گلستان

معطر عالم از، گل روی تو شد           نگاه حسن و، حسین سوی تو شد

گل زهرا مدد، گل زهرا مدد، گل زهرا مدد(۲)

******************************

مبارک باد این ولادت، برعلی شاه ولایت           کن به یمن مقدم او، یا علی از ما شفاعت

بـه نـام و یـاد تـو، دلــم آبـاد تـو           به قـربـان تو و، هـمه اجـداد تو

گل زهرا مدد، گل زهرا مدد، گل زهرا مدد(۲)

******************************

تو نــوۀ مـصـطـفـایی، تو پـنـاه عـالمـینی           دخت حیدر گل زهرا، تو شریکة الحسینی

جـهـانی با صفا، شده از مقدمت           نظر کن سوی ما، ز لطف و مرحمت

گل زهرا مدد، گل زهرا مدد، گل زهرا مدد(۲)

******************************

السلام ای مهدی صاحب الزمان مولا کجایی           تویی تو منـجـی عـالـم کـی شود آقا بیایی

یگانه گوهری، به عالم سروری           الا یابن الحسن، به عالم رهبری

اباصالح بیا، اباصالح بیا، اباصالح بیا (۲)

: امتیاز

سرود ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : امیر عباسی نوع شعر : سرود وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

 پخش سبک                           (به سبك فرخنده جشنِ مسلمین بادا مبارک)

آمـد به دنـیـا دخـتـرِ زهــرا و حــیــدر            جلوه کند چون مصحفی بر دستِ مادر

حق را نشانی آمد خوش آمد            زهـرای ثانی آمد خوش آمد


جان ِ پیمبر، نوری ز کـوثر            الله و اکــبــر، الله و اکــبــر

الله و اکبر الله و اکبر الله و اکبر الله و اکبر

**************************

جـانِ جـهـان و افـتـخـارِ عـالمین است            از روزِ اوّل مَحوِ رُخسارِ حسین است

عشق حسین در آب و گِلِ او            نَـصـرُ مـن الله، ذکـر دل او

عُمرش شود طی، همراهِ دلبر            الله و اکــبــر، الله و اکــبــر

الله و اکبر الله و اکبر الله و اکبر الله و اکبر

**************************

تــاریخِ اسـلام و خُــروش و انـقـلابش            جانها فدای عصمت و صبر و حجابش

شد کـاخِ فـتنه ویــرانه از او            دشمن در آمـد آخـر به زانو

گردیده چیـره بر قـومِ کافــر            الله و اکــبــر، الله و اکــبــر

الله و اکبر الله و اکبر الله و اکبر الله و اکبر

**************************

هـر لاله بـا شــورِ مُحــرّم زیـبـی بود            زینب حسـینی و حسین هم زینبی بود

از کــربلا با قـلبِ شرر بار            بعد از ابالفضل، گردید علمدار

با یـا حـسـیــن و با دیـدۀ تر            الله و اکــبــر، الله و اکــبــر

الله و اکبر الله و اکبر الله و اکبر الله و اکبر

**************************

یا رب مـدد کن دائـم از زینب بخـوانم            تا به شـهـادت پـای این مکـتـب بـمانم

بر او قـسـم که بـاکی نداریم            ازجنگ وتهدید، ازظلم وتحریم

هستیم همیـشه سـرباز رهبر            الله و اکــبــر ، الله و اکـبــر

الله و اکبر الله و اکبر الله و اکبر الله و اکبر

: امتیاز

سرود ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : محمد مبشری نوع شعر : سرود وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

 پخش سبک                            ( به سبک سرود : به پا شده جشن شادی آل الله )

دوباره جاری شد، شکر خدا بر لب            که آمـده دنـیـا، بـنـت عــلــی امشب

کوثر دخت پیمبر، نور دو چشمان حیـدر (زینب کبری رسید)۲


مونس قلب عالمین، جان حسن جان حسین (ثانی زهرا رسید)۲

خـوش آمدی خوش آمدی            زینب کبـری خوش آمدی

**************************************

مـرغ دلــم گـشـتـه، اسیـر این خـانه            به شوق دیـدارش، شود چو پـروانه

شود که مولایم حیدر، به دست زهراى اطهر(عیدی رساند به ما)۲

به یمن میلاد زینب، دهد به جمع ما امشب (دمشق و کرب و بلا)۲

خـوش آمدی خوش آمدی            زینب کبـری خوش آمدی

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : محسن عرب خالقی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

با دست شوق چـاک گریبان گرفته ایم            از فـرط شـور بـادۀ طـوفان گرفته ایم

در اوج نـاز تـخـت سلیمان گـرفـته ایم            امشب به دست؛ زلف پریشان گرفته ایم


شـکـر خــدا ز جـام ولایـش لبـالـبــیـم

شـکـر خـدا که گـوشـه نشیان زیـنـبـیم

امشب دلم به تاب و سرم گرم از تب است            شمع است و شاهد است و شرابی که بر لب است

شور و شگفتی است و شبی عشق مشرب است            شامی که روشنایی روز است امشب است

امشب تـمـام گـرمی بازار زینب است

امشب شب مـلـیـکـه دادار زینب است

فصل الخطاب عـاشقی ما رسیده است            ای قطره های تب زده دریا رسیده است

زیـبـاتـرین حـمـاسـه دنیـا رسیده است            زینب به دست حضرت زهرا رسیده است

چشمی گشود و چشم شقایق به خواب شد

زیـبـاتـرین دعــای عـلـی مستجاب شد

باور نداشت چشم فلک دختر این چنین            در بین چند کــعـبـهٔ دل دلبر این چنین

از هر چه سرفراز زنی سرتر این چنین            غیر از خدا نداشت کسی باور این چنین

حتی فلک به چشم خواب خیالش ندیده است

امشب خدا دوبـاره حسین آفـریده است

تا کوچه اش قـبـیـلـه لـیـلا ادامه داشت            تا خانه اش نشانۀ عـیسی ادامه داشت

در قـامـتـش قـیـامت مولا ادامه داشت            زینب که بود حضرت زهرا ادامه داشت

زهرا نبود زهـره دگر نُه فلک نداشت

زینب نبود سفـره خـلـقت نمک نداشت

زینب اگـر نـبـود اثــر از کـربـلا نبود            زینب اگـر نـبـود عـلــم حق به پا نبود

زیـنـب اگــر نـبــود کـتــاب خــدا نبود            یک یا حـسیـن بر لب ما و شـمـا نبـود

بیخود که نیست عاشق و مجنون زینبیم

این یا حسین را همه مـدیــون زیـنـبـیم

ای برتـرین عـقـیــلـۀ ایـل و تـبــارهـا            صبـرت صـلابـت هــمـۀ اقــتــدارهــا

ای کـرده بـا صـدای عـلـی کـارزارها            ای خطبه ات برنده تر از ذوالفـقـارها

با خطبه هات حـیـدر کــرار زنـده شد

در هیـبـتـت شکوه عـلـمـدار زنــده شد

نـهـج البـلاغـه خـوان عـلی آتشِ کـلام            ای مـرتـضای دوم کـوفـه، حسین شام

حُسن خـتـام کـرب و بـلا تیـغ بی نیام            با خطبه ات گرفته ای از دشمن انتقام

ای زیـنب مـدیـنــه و زهــرای کـربـلا

تو تـیـغ می گـرفـتــی اگر وای کـربلا

تو آمدی که صبر شوی، مجتبی شوی            تو آمدی حسیـن شوی، کــربــلا شوی

تو آمــدی به آل کـسـا هـم کـسا شــوی            هم ما رأیـتُ سمت جـمـیـلاً رها شوی

تو آمــدی کـه کـعـبـه دل کـربـلا شـود

در سـیـنـه ها حـسـیـنـیـه غـم رها شود

از کـودکـی بــرای بــرادر گـریـسـتی            از کـودکی به خـاطـر مــادر گریستی

گـاهـی کـنـار سـرو صنـوبـر گریستی            گـاهـی کـنــار پیکـر بی سر گـریستی

حـقّـت نـبـود تا که به زنجـیرتان کشند

با خط تـازیـانـه به تـفـسـیـرتان کـشنـد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل عدم رعایت توصیه‌های مراجع و علما و ایراد محتوایی موجود؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رعایت توصیه‌های مراجع، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

شکـر خــدا ز جـام جـنـونش لبـالـبـیـم            شـکـر خـدا که گـوشـه نشیان زیـنـبـیم

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مغایرت با مضامین زیارت جامعۀ کبیره « وَ وَرَثَةِ الْأَنْبِياءِ، وَسُلالَةَ النَّبِيِّينَ، وَصَفْوَةَ الْمُرْسَلِينَ » و عدم رعایت شأن انبیا؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور حفظ بیشتر شأن انبیاء الهی و پیروی از فرامین و آموزه‌های ائمّه، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

تا کوچه اش قـبـیـلـه لـیـلا ادامه داشت            تا خانه اش گدایی عـیسی ادامه داشت

مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مثنوی

امشب شب مــیـلاد امـیّـد حسیـن است            عید حسین عید حسین عید حسین است

گویـی خدا کوثر به کـوثـر داده امشب            یک حیدر دیگر به حـیـدر داده امشب


کوثـر بــه روی دامـن کوثـر بـبـیـنـیـد            قـرآن به روی دست پیـغمبـر بـبـیـنـیـد

امشـب دوبــاره پـنـج تـن را آفـریـدنـد            احـمد، عـلی، زهـرا، حـسن را آفـریدند

از لطف حـق آمد بـه دنیـا مـاه دیگــر            یــا آمــــده مــیــلاد ثـــارالله دیــگـــر؟

بـر زیـنـت دیــن خــدا زیـن اب آمـــد            الله اکـــبــر! زیـنـب آمــد زیـنـب آمــد

در خُلق و خو زهرا و ختم‌المرسلین است            هنگام خطبه یک امیـرالمـؤمنـین است

این شیر دخت شیر حی کردگار است            فریاد، نه! حتی سکوتش ذوالفقار است

هــر صبحـدم بـا یـاد او یـک یـادواره            هــر روز دارد عیـد میــلادی دوبـاره

چشم علـی بـر چهـرۀ زهـرایی اوست            در چشم شیعه اشک عاشورایی اوست

بــا گـریــه می‌جــویـد امـام کـربـلا را            انــگــار می‌بـیـنــد قــیـــام کـربـــلا را

اُم و اَب و جـان و سرم گـردد فـدایش            انــگـــار آوای عـلــی دارد صــدایـش

این عمۀ سادات؛ این زهرای زهراست            این مـثـل زهـرا مـادرش ام‌ابـیهـاسـت

این انبیا و پنج تن را نــور عیـن است            زین اَب و زیـن اُم و زین حسین است

سر تا قدم جان است و جانانش حسین است            می‌گرید و گهواره‌جنبانش حسین است

درخواب و در بیداری خود با حسین است            در هر گل لبخند او یک یاحسین است

الله اکـبــر! از کــمــال و از جــلالــش            الحـق کـه شیـر فــاطمـه بــادا حـلالش

گر شیر حق شیر حقش گوید، عجب نیست            عطر بهشت از سینه‌اش بوید،عجب نیست

کــرب‌ وبــلا بـی‌نــام او مـعـنــا نـدارد            لـوح رضــا بـی‌صبـر او امضـا ندارد

هر خطبـه‌اش یک سورۀ آمـال نهضت            هر جـمـلـه‌اش یک آیـۀ اکمـال نهضت

پـیـوسته بــوده جـا در آغــوش الـهـش            از گـاهــواره تــا کـنــار قـتـلـگــاهـش

وقتی سخن مثل امیـرالـمـؤمنـیـن گفت            بـر او سـر بــالای نــیـزه آفـریـن گفت

با احمـد و زهـرا و حیـدر هم‌صدا بود            الحـق کـه او پـیـغـمبـر خـون خـدا بود

چشم حسین از خطـبۀ او گشت روشن            احمد، علی، زهرا، حسن، گفتند احسن!

با سیل اشکش عقده از دل باز می‌کرد            اول سفـر را بـی حسیـن آغـاز می‌کرد

انگــار مـی‌بـیـنـم تـن در خـون تـپـیـده            بــر او اذان گـویـنـد رگ‌هــای بـریـده

در گـریــۀ او نـاقــه‌هــا امــداد کـردنـد            گــویــی فـرات دیگــری ایجاد کـردنـد

آتـش بــه ســوز سـیــنــۀ او بـاد می‌زد            تنهـا بــرای او جــرس فــریـاد مـی‌زد

لب‌ها ترک‌خورده؛ فضا در چشم‌ها دود            آب فـرات از خجـلـت زیـنـب گِـل‌آلـود

صحرا‌ به‌ صحرا کو به کو منزلبه‌ منزل            زینب، سوار و فــاطمـه دنبـال محـمل

زیـنـب، همیشه یــاد او هـم گریه دارد            حـتـی شب مـیـلاد او هـم گـریــه دارد

در هـر مـقـامی یاد او یـاد حسین است           میـلاد او هـم مثـل میلاد حـسـیـن است

میثم! از آن روزی که پیغمبر نبی بود            زیـنـب حسینی و حـسینـش زینبـی بود

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر برای اینکه مختص یک سال نشود تغییر داده شد تا در تمامی سالها قابل استفاده باشد

در پـنـج مهـر آمد بـه دنیـا مـاه دیگــر            یــا آمــــده مــیــلاد ثـــارالله دیــگـــر؟

بیت زیر به دلیل مستند نبودن حذف شد

وقتی که شد با خنجر خونین لبش جفت            هم بوسه می‌زد هم خدا را شکر می‌گفت

مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

امشب خدا به کوثـر خود داد کـوثـری            در بر گرفته فـاطـمه زهـرای دیگری

یا این که در لبـاس زن آمد پـیـمـبـری            یا اینکه حق به حیدر خود داد حیدری


این شیردختری است که شمشیر حیدراست

سـر تـا قـدم امام حـسیـن مـکـرر است

این پاک تر ز حاجر و حوا و مریم است            سر تا قدم صحیـفۀ آیـات محـکـم است

در وصف او مدیحۀ جن و بشر کم است            ام المـصائب است؛ نه ام المحـرم است

این سیب سرخ باغ بهشت محمد است

آب و گـلـش تـمـام سرشت محمد است

زهراست جان احمد و این جان فاطمه است            ریحانۀ محمد و ریـحـان فـاطـمه است

طاها و قدر و کوثر و فرقان فاطمه است            گویی تمام وحی به دامان فاطمه است

تـنـهـا فـهـیـمـه ای که نـدیـده مـفـهّـمـه

از کـودکـی است عـالـمــۀ بی مـعـلّمه

بی او درخت سبز ولایت ثمـر نداشت            دریــای آرزوی نـبــوّت گـهــر نداشت

انگار روز حادثـه کـم از پــدر نداشت            الحق که صبر مادر از این خوب تر نداشت

وقت سـکـوت هـم نـفـسـش انفجار بود

شمشیر اگر نداشت خودش ذوالفقار بود

ام الکتاب صبر و رضا کیست زینب است            فصل الخطاب کرب و بلا کیست زینب است

فریاد خون خون خدا کیست زینب است           آیـیـنـۀ حسیـن نـمـا کیـست زینب است

زینب که لحظه لحظه شده غرق در حسین

در گاهواره چشم گشوده است برحسین

زینب که چشم یوسف زهرا به سوی اوست            آیـیـنـۀ جـمــال خــداونـد روی اوسـت

هرجا حسین جلوه کند گفتگوی اوست            آبی که دارد آبرو از خاک کوی اوست

زین اب است و زین رسول خداست این

آیینه دار عرصۀ کـرب و بـلاست این

زینب زنی که بوده به مردان امامتش            اعـجــاز سـیـدالـشـهـدا در کــرامـتـش

هر روز هست روز بزرگ قـیـامـتش            دین سـرفــراز آمـده در ظـلّ قـامـتـش

با خــون نوشته اند شـهـیـدان مکـتـبـی

زینب حسینی است و حسین است زینبی

از کـوثـر رســول براین کـوثـرآفـرین            از حـیـدر بزرگ بر این حـیـدر آفرین

تا حشر از حسین بر این خواهر آفرین            از پنج تن به غیرت این دختـر آفـرین

از بـس مـقـام و مـرتـبــۀ او جلـیل بود

کرب و بلا به نص کلامش جمیل بود

کوهی به پیش سیـل بـلا بـود از الست            در قـتـلـگـاه سیـطـرۀ کفـر را شکـست

اول گرفت مصحف خود را به روی دست            قامت کشیده بر سر زانوی خود نشست

گفت ای خدا فدایی خود را وصول کن

این هـدیـه را ز آل مـحـمـد قـبـول کن

وقتی گـشـوده شد لب اسلام پــرورش            وقتی خـطابه خـواند هـمـانند مــادرش

وقتی که گفت از پـدر و از بــرادرش            کوفه دوباره دیـد عـلـی را به منـبرش

فـخـریـه کرد فـاطـمـه اینجا به زینبش

نهج البلاغه بود که می ریخت از لبش

ای ذوالـفـقـار فـتــح ولایـت زبــان تـو            ای رأس سیـدالـشـهـدا مـدح خــوان تو

زهــرا به وجــد آمـده از امـتـحــان تو            هـر لـحـظــۀ تو یک اثـر جــاودان تو

تیر تکـلمت جـگـر خـصـم را شکافت

گویی دوباره سورۀ قــرآن نزول یافت

حتی امیر کـوفـه حضورت اسیــر شد            براوج تـخـت پیش جـلالت حـقـیـر شد

حتی سکوت تو به دل خـلـق تـیــر شد            دیـدنــد یک اسیـر به دل ها امـیــر شد

هرحرف خطبۀ تو هزاران قصیده است

میثم به پای نطق تو شور آفـریده است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد وزنی و سکت موجود در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

از بـس مـقـام و مـرتـبــۀ او جلـیل بود            تا حشر از حسین پاره به چشمش جمیل بود

موضوع مطرح شده در بند زیر در کتب معتبر نیامده است لذا بهتر آن است که خوانده نشود

کوهی به پیش سیـل بـلا بـود از الست            در قـتـلـگـاه سیـطـرۀ کفـر را شکـست

اول گرفت مصحف خود را به روی دست            قامت کشیده بر سر زانوی خود نشست

گفت ای خدا فدایی خود را وصول کن

این هـدیـه را ز آل مـحـمـد قـبـول کن

مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : سید محمد میر هاشمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

باز عــالــم پر ز غـوغـاى كه شـد؟            باز دلهـا مست و شـیــداى كه شد؟

بــاز گــوش اهـل دل پُــر زمـزمـه            از طـنـیـنِ شــور و آواى كـه شـد؟


بــاز ســر دارد هــواى عــاشـقــى            طــالــب روى دل آراى كــه شــد؟

بــاز دیــده ســوى دامـم مـى‏ كـشـد            پـایـبـنـد چــشــم گــیــراى كه شد؟

باز دل سـرشــار از شــوق كه شد            بــاز این ویــرانــه مـأواى كه شد؟

دل به شــوق از یــاد زیـنـب آمـده

تـهـنــیـت مـــیــلاد زیــنــب آمــده

آمد آن ‏بانو كه ‏فـخـر هر زن ‏است            هر دلـى با ذكـر نامش گلشن ‏است

روح تـاریك همه سـر گـشـتـگــان            در شعاع نور عشقش روشن ‏است

نــام زیـنـب لــرزه بر دل افـكــنــد            غیر آن دل كه ز سنگ و آهن ‏است

گـفت‏ خـیـرالـنـاس امــر واجــبــى            احتـرام او به هر مـرد و زن است

كسیت زیـنب؟ جـلـوۀ عـشـق خــدا            عشق او ســرمــایــۀ دین من است

هست ســرى منـجـلـى در روح او

جـمـع زهــرا و عـلـى در روح او

هیچ گنجى با غـمت ‏هم پایه ‏نسیت            غیرعشقت ‏شیعه ‏را سرمایه ‏نیست

خــواست دل آیــد به زیر سایه ات            دیــد اما نــور حق را سـایه نیست

غیر تو كه شیـر زهـرا خورده ‏اى            هیچ كس با فـاطـمـه هم پایه نیست

غــیـــر نــام دلــربــایـت زیــنــبــا            در كـتاب عشق حـیــدر آیـه نیست

غـیــر اشــكـى كه نـثـارت مى‏ كنم            عاشق بى ‏مایه ‏ات را مـایـه نسیت

عـزّت حـیـدر؛ تو ای نورِ دو عین

کــوثـر كــوثـر؛ تـوئی یـار حسین

اى درخـشـنـده ‏تــر از الـمــاسـهــا            اى صـفــا بـخـش وجــود یــاسـهـا

اى تــجــلــى امــامــت در زنـــان            مــایــۀ تــرس عـلــى نـشـنــاسـهــا

حــوریـان از درك تو عـاجـز همه            كـى شـنـاسـنـدت یـقـیـن خـنّـاسـها؟

لطف تو شد شـامـل هـر شـیعه‏ اى            اى صـفـا بـخـشـیـده بر احـسـاسها

عـبـد زینب واقـعـاً عـبـد خــداسـت            مــدعــى بـگــذار این وســواسـهــا

خـسـتــه بــال دام عـشـقِ زیــنــبـم

مـن پــرسـتــوىِ دمـشـق زیــنــبــم

اى خــدا مـن دوسـتــدار زیــنــبــم            خـسـتـه جـانـم جان نـثــار زیـنـبـم

سـالـهـا پــرســه به كویش مى ‏زنم            كوچه گــرد و خـاكـسـار زیـنــبــم

مـى‏ تــپــد در سـیــنــه دل با یاد او           دردمـــنــد و بــیـــقــرار زیــنــبــم

كــاش بودم من كــبــوتــر اى خـدا            تـا نــمــایــى هـمـجــوار زیــنــبــم

در دم مــرگــم ســوى شـامم كشید            آن زمــان در انــتـظــار زیــنــبــم

كاش من قــربــان زینـب مى‏ شدم

خــادم طـفــلان زیـنـب مــى ‏شــدم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

عـزّت حـیــدر مـدد كـن عـاشـقـت            دخـتــر كــوثــر مـدد كـن عـاشقت

مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : موسی علیمرادی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

آنـانـكـه عـاشـقـنـد و به شیعـه ملقّبند            از هدیه های خاص خــدایــی لبالـبند

لیلا اگر كه سـر طـلـبـد سـر بیاورند            آمــادۀ اشــارۀ یـك دم از آن لــبــنــد


تب می کنند اگر نشود نـوکـری کنند            از عشق آل فـاطـمه در تاب در تـبند

در زیر بـیـرق عـلـی و خانواده اش            بــالا نـشـیـن تر از مـلـكـان مقـربـند

آنانكه كه در قبیله حـیـدر حـسـیـنـیند            از شیـعـیـان عـمـۀ سـادات زیـنـبـنـد

هر عاشقی که خون خدا را صدا کند

در عـاشقی به دخت عـلـی اقتدا کند

وقت ظهـور فـاطـمـه ای دیگـر آمده            خـورشیـد خـانــوادۀ حـیــدر در آمده

بعد از دو شیر مردِ علی وار فاطمی            شیـر آمـده دوبــاره ولی دخـتــر آمده

آیـیـنه در بـغـل به سخـن آمده عـلـی            زینب نگو؛ بگو که خود حـیـدر آمده

تا اینکـه گـاهـواره او را تکـان دهند            مـریـم کـنــار آسـیـه و هـاجــر آمـده

دهر خراب لایق بانوی عرش نیست            تنها به عشق خون خـدا خواهر آمده

ای چـشمهای فـاطمه؛ بانوی عالـمین

با آن تـبـسـم تو نـفـس میکشد حسین

پلکی زدی و نـور خـدا انتشار یافت            خورشید زیر سایۀ پلکت قرار یافت

پلکی زدی کتاب حـقـایق نـوشته شد            حق واژه های راه علی انتـشار یافت

پلکی زدی و باغ و شکوفه درست شد            جنّت طراوت از نظر این بهار یافت

پـلکی زدی تـبسم سائـل شــروع شد            با چشم مهربان تو سائل وقـار یافت

پلکی زدی و پلک تو را بوسه زد حسین            آقا برای زنـدگی اش هم قطار یافت

هر چه برای وصف تو گشتم در عالمین

نــام تو شد مـسـاوی با واژه حسیـن

ای کوه صبر! در دل هر شیعه جایتان            بــادا تـمـام ایـل و تـبــارم فـدایـتــان

آنـقـدر در مـقــام بـلـنـدیـد؛ مـانـده ام            دریك غــزل چگونه بگویم ثـنـایـتان

بـایـد شـبـیـه ســورۀ كـوثــر بیـاورم            تا ایـنـكـه جـمـلـه ای بنـویسم برایتان

یك جا فقط تیمم ما بهتر از وضوست            آنجا كه هست ذره ای از خاك پایتان

هركس به اشتباه تورا مرتضی شمرد           وقتی  شنـیـد از پس پــرده صدایتان

با تو خـدا دوبار نشان میدهد خودی

تو آمدی و زیـنـت دوش عـلـی شدی

انداخت سایه بال و پرت روی نُه فـلک            فـرش گــدای خـانۀ تو بال هر ملک

شیرینی سرای عـلـی شـور فـاطـمـه            داده خــدا به سـفـرۀ مولای ما نمک

در میـزنم علی صدقه دست من دهد            درمیزنم به خاطر زینب کمی کمک

روزی  فاطمیّۀ ما دست زینب است            ما را ز خـیـل گریه کنانت نکن الک

بگذار تاکه فـاطـمـیه گریه کن شویم            ما را برای مردن از غـم بزن محک

بگـذار تا بـهـانـۀ غــم دستـمـان دهیم

بگذار بین آن در و دیـوار جان دهیم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد وزنی و سکت موجود در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

بـانـوی آب آیـنـۀ دلهـاست جـایـتـان            بــادا تـمـام ایـل و تـبــارم فـدایـتــان

با تو خـدا دوبار نشان میدهد خودی           تو آمدی و زیـنـت دوش عـلـی شدی

مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

امشب عـلـی ولیـمـه به خـلـق جهان دهد          امشب زمین فروغ به هفت آسـمـان دهد

امشب خــدا تـجـلّــی خـود را نـشان دهد          با خـطّ نــور، بر هـمـه خطّ امــان دهــد


میلاد شیر دخت عـلـی، شیر داور است

سر تا قدم حقـیقـت زهـرای اطهـر است

باید دوبــاره خـلـقـت پـیـغـمـبــری چنین          آرد ز کـعـبــه بـنت اسد حـیــدری چنین

بخشد خدا به ختم رُسل کــوثــری چنین          کـز دامنش ظـهـور کند دخـتــری چنین

فخر رسول و فاطمه "زِینِ اَب" است این

امّ الکتاب صبر و رضا، زینب است این

بَدرُ المنیر و شمس ضُحای علی است این          بعد از بتول عقده گشای عـلـی است این

یــادآور صـدای رســای عـلی است این          آیـیـنــۀ تــمــام نـمـای عــلــی است ایـن

گـفـتــار وحــی در سـخـنـش آفــریده اند

یـا صـورتـی ز پـنـج تـنـش آفــریـده انـد

این مریم مـقـدس طاهاست، زینب است          این یــادگــار ام ابـیـهـاست، زینب است

این نورچشم حضرت زهراست، زینب است          این افتخار عصمت کبراست، زینب است

در وصف او من آنچه بگویم شکست اوست

آثار بوسه های عـلی روی دست اوست

زینب که لحظه هاست همه یادواره اش          زینب که سال هاست سراسر هزاره اش

زیـنـب که دل برد ز پـیـمـبر نظاره اش          زینب که خلقت است مـطـیـع اشاره اش

زینب که با صدای عـلـی حرف می زند

در شهر کوفه جای عـلی حرف می زند

این است بــانــویـی که پـیــام آوری کـند          هـنـگــام خـطـبـه مـعـجزۀ حـیــدری کند

یک عمر بر حسین و حسن مـادری کند          با دست بـسـتـه بر اســرا رهـبــری کـند

باران رحـمـت است که ریزد ز ابــر او

دین زنده از قیام حسین است و صبر او

ای در تــن مـطـهــر تـو جــان پـنـج تن          ایــمــان تو حـقـیـقـت ایــمــان پـنــج تـن

از کـودکـیـت شـمـع شـبـسـتــان پـنج تن          چــشـم تــو آبـیـار گــلـسـتــان پـنــج تـن

یــادآور تــکــلــم زهــرا بـیــان تــوست

اعجاز ذوالفـقار عـلـی در زبــان توست

حیدر ثنات گفته که این حـیـدر من است          کوثر دعات کرده که این کوثر من است

خـون حسیـن گـفته پــیــام آور من است          قــرآن دهد شعار که احـیـاگــر من است

صبر و رضا به مادری ات کرده افتخار

خون خدا به خواهری ات کرده افـتـخـار

ایـثـار و صبـر جمله ای از مکتب توأند          آیــات نــور گــوهــر لـعــل لـب تــوأنــد

تــو آســمــانــی و شــهــدا کـوکـب توأند          بــالای نــیــزه مـحـو نــمــاز شب توأنـد

بسیار زن که صابر و نستوه بـوده است

کی مثل تو "رَأیتُ جَمیلا" سـروده است

بر شـکـرِ قـتـلـگــاه تـو از داور آفــرین          بــر استـقـامت تو ز پـیـغـمـبــر آفــریـن

بر ذوالـفـقــار نطق تو از حـیــدرآفـرین          بر خـطـبـۀ دمـشق تو از مــادر آفــرین

وقـتـی شدی به کــوفــه پیام آور حـسین

لبـخـنـد فـتـح زد به ســر نی سـر حسین

ازحنجر حسین تو، خنجر شکست خورد          با خطبۀ تو خصم ستمگر شکست خورد

تنهایی و ز صبر تو لشگر شکست خورد          طغیان و ظلم تا صف محشر شکست خورد

تــو یک تــنــه تــمــام سـپــاه ولایــتــی

حق است اینـکــه دخـتــر شــاه ولایـتی

پـیـغـمـبـر حسین تــویــی با خطاب فتح          نازل به سینه ات شد از اوّل کتاب فتـح

گــردیــده امّتت سپــه بی حـسـاب فـتـح          روی تو شد به بُرقــع خــون آفتاب فتح

"میثم" هماره با تو مگر گرم گفتگوست

کزمعجز تو بار مضامین به نخل اوست

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : قصیده

 خانۀ مولاست امشب جـنّة الاعلای دیگر           فاطمه بگرفته در آغوش خود زهرای دیگر

جلوه گر شد اختری تابنده در ماه جمادی               اختری تابـنده نه، مهر جهـان آرای دیگر


مصحفی دیگر گشوده روبروی دست احمد               سر زده در دامن زهرا گل رعنای دیگر

آسمان از شوق و شادی گاه خندد گاه گرید               صبح صبح دیگر و دنیا شده دنیای دیگر

بار دیگر نخل سر سبز نبوّت میوه داده               آمـده بـحــر ولایت را دُر یـکـتــای دیگر

باید آید حیـدر و زهرا و پیغمبـر دوباره                تا که باز آید به عـالم زینب کبرای دیگر

فــاطمه انـسیّة الحـورا که جان ما فـدایش               دارد امشب در بغل انسیّة الحورای دیگر

ساقی امشب جام راهمچون دلم درگردش آور             تشنه ام گردان که ازکوثر زنم صهبای دیگر

با زبـان میثمی در مدح زینب لب گشایم               کز مضامین نخل طبعم میدهد خرمای دیگر

زینب آری زینب آن دخت علی زهرای ثانی               عمّۀ ســادات، یـاسین دگـر طاهـای دیگر

گرمقامش را زمن پرسی به پاسخ فاش گویم                کو بود حبل المتین را عروة الوثقای دیگر

جامه تقوا، چادرش عصمت،حریمش کعبۀ دل               نـاقـه اش باشد بُـراق آسـمان پیمای دیگر

چیست این دختر ملک یا حوریا انسان کامل               کیست این بـانـو علّی عـالی اعلای دیگر

نیست ممکن مدح آن خاتون عالم را نوشتن               گر چه جنّ و انس بنویسند تا فردای دیگر

می تواند مام خلقت آورد دختر چو زینب           آرد ار مثـل امیـرالمـؤمنـیـن بـابای دیگر

شام از یک خطبۀ غرّای او صبح قیامت               کوفه با فریاد خشمش محشر کبرای دیگر

آسمان خاک کف پا در چهل منزل عروجش               ناقه اش را سِیر سبحان الّذی اسری دیگر

خون ثارالله را از صبر او موجی دوباره           دین احمد راست از فیض دمش احیای دیگر

هرپیام زنده اش یک کربلا شور و شهادت               هر قـیام تـازه اش فریـاد عـاشورای دیگر

کربلا ازجوشش خون خدا بحری خروشان               کـوفه و شام بلا از اشک او دریای دیگر

درپی هر خطبه اش خلقت سراپا گوش گشته               تا بخـوانـد بار دیگر خـطبۀ غـرّای دیگر

گـوشه ویـرانــۀ شـام بـلایش نـقـش پـایی                در مقام قُـرب او ادنـاش جای پـای دیگر

او کـلیــم الله، کــوه طــور تــلّ زیـنـبـیّــه                دامن ویـران سرایش سیـنۀ سیـنای دیگر

با که گویم او که جایش بود درآغوش زهرا               دادش آخر آسمان در حبس کوفه جای دیگر

کاش هرمویم زبانی بود درمدح و ثنایش                یا که هر بند وجودم بود بر او، نای دیگر

ای شجاعت را به ارث از حیدر کرّار برده                وی حسین ابن علی را طلعتت سیمای دیگر

ای زصبرت، صبر حیران وی زکارت عقل مجنون               وی ز نطق دلفروزت عشق را معنای دیگر

بعد زهرا آنکه در خلقت نظیـر او نیامد               چون تو عترت را نباشد زینب کبرای دیگر

غیرتو غیر ازحسین ابن علی نبود به عالم               صابران را اُسوه، حزب الله را مولای دیگر

«میثم» ای زهرای ثانی ازتو میخواهد زبانی               تا که جز مدحت نخیزد از لبش آوای دیگر 

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مغایرتهای روائی و مستند نبودن حذف شد؛ فراموش نکنیم این دو بزرگوار کودک نبودند بلکه جوانان رشیدی بودند و طبق روایات کتب معتبر همچون تاریخ الامم والملوک ج۵ ص ۴۴۷؛ الارشاد ج۲ص ۱۵۹؛ الـفتـوح ج۵ ص۱۱۱؛انساب الاشراف ج ۳ ص ۴۰۶؛ مُثیرُالأحْزان ۲۴۴؛ إعْلام الوَری ۳۴۶؛ بحارالأنوار ج۴۵ ص ۳۹؛ منتهی الآمال ۴۴۶؛ نفس المهموم ۲۷۶؛ مقتل امام حسین ۱۵۶؛ مقتل مقرّم۲۳۷؛ قمقام ۴۳۶؛ مقتل جامع ج۱ ص ۸۲۵ و ....  پس اذن گرفتن از امام جنگیده و تعداد بالایی از دشمنان را به درک واصل کرده اند. ضمن اینکه کلمه « طفلان» خود جمع مثنی است و عبارت «دو طفلان» کاملا غلط است!! جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

در زمین کربلا دو طفل دلبندش دو عیسی        خود به ایمان و به عصمت مریم عذرای دیگر

بر فراز دست خود بگرفت قربانّی خود را          کرد در آن مقتل خون با خدا سودای دیگر

مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : مهدی نظری نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

بازهم شهر مدینه شب رؤیایی داشت            یاس حیدر به برش غنچه زیبایی داشت

متـولـد شده بود آیـنــه حجب و حـیــا            دختری که دم او هیبت مولایی داشت


بسکه از آمدنش چشم علی روشن شد            باز حیدر هوس خواندن لالایی داشت

مانده بودم چه بگویم به خدا این نوزاد            دختری بود که صد آیـنه آقـایی داشت

یــاسمـن مـنـتـظـر آمـدن دلـبــر بــود            علت این بود اگر دیـده دریایی داشت

یک نفر گفت حسین آمد و او غوغا کرد

ناگهان دیده نـورانی خـود را وا کرد

آمــده آیـنـه حــضـرت زهــرا بـشـود            آمـده زیـنت جــان و دل بــابــا بشـود

دخـتر فـاطـمه و ام ابیهـای عـلی ست            پس عجب نیست که او زینب کبری بشود

نام او را که بگـوئی به خـدا جا دارد            کـوه دریـا شود و موج زنان پـا بشود

می تـواند همه دم با نظر فـاطـمی اش            هرکسی را که نظر کرد مسیحا بشود

شب مـیـلاد قـرار دل اربـاب حـسیـن            نـامه ام را بـرسـانیـد که امـضا بـشود

اینچنین دختری از فـاطمه باید هم که            آبــروی نــسـب آدم و حـــوا بـــشــود

شوری افتاده به هر دل که بیانش سخت است

هرکسی نوکر زینب بشود خوشبخت است

او که نور پدر حضرت زهرا را داشت            خلق و خوی پسر حضرت زهرا را داشت

به دل حـیـدر کـرار جـلایـی بخـشـید            آنکه نامش اثر حضرت زهرا را داشت

از بـزرگی نـگـاهش هـمگی فهمیـدند            اینکه زینب جگرحضرت زهرا را داشت

مرتضی مست خدا شد که گلش را بـوئید            دید عطر سحر حضرت زهرا را داشت

از گدا پروری و خـانمی اش شد معلـوم            اینکه دستش هنرحضرت زهرا را داشت

بی سبب نیست که زهرا می کوثر می خواست

از خدای خودش این مرتبه دختر می خواست

دخـتــر شـیــرخـدا آینۀ شـیر خداست            دخـتر فاطمه والله که دریـای حیـاست

بعد زهرا به خدا در ادب وعلم و حجاب            پرچم زینب کبراست که خیلی بالاست

زینب آن بانوی با عـزّت و والایی که            یکی از پابه رکابان حـریمش سقاست

جگری نیست کسی را که کشد معجر او            چونکه او بنت علی شیر زن کرببلاست

آنقـدر مثـل پــدر مست خـداونـد شـده            که شهادت همه جا در نظر او زیباست

وای اگر قصد کند خطبه بخواند زینب            زود ثابت بکند دشمن زینب رسواست

از لب خـطبه او دُرّ و گهـر می ریزد

تـیغ بردارد اگر یکسره سر می ریزد

دست او بسته شد و حوصله او سر رفت            لب گشود و همه گفتند عـلی منبر رفت

گــفــت لاحـــول ولا قــــوه الا بــا لله            همه گفتند که مولا به سوی خیبر رفت

همه گفتند که او تیغ دمش حیدری است            ذهن ها سوی سخن پروری حیدر رفت

ذوالفقاری که به لب داشت درآمد ز غلاف            خطبه آغاز شد و آبـروی لشگر رفت

ناگهان در وسط گـریه و اشک مردم            مردی ازجای پرید وطرف یک سر رفت

چشم زینب به سر سوخته یــار افتـاد

فکر آن روز که رفته سر بازار افتاد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد وزنی و سکت موجود در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

نام زینب که می آید به خـدا جا دارد         کوه دریا شود و موج زنان پـا بشود

ابیات زیر دارای ایراد محتوایی است لذا حذف شد؛ به نظر ما بند سوم نسبت به بندهای دیگر ضعیف است

عشق باباست به دختر همه اش کار دل است           بی سبب نیست که بابا تب بـالایی داشت

از بـزرگی نـگـاهش هـمگی فهمیـدند             اینکه زینب جگرحضرت زهرا را داشت

بیت زیر از نظر روائی مستند نیست لذا بهتر است حذف شود

ناگهان در وسط گریه و اشک مردم           مردی ازجای پرید وطرف یک سررفت

مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : محسن عرب خالقی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مثنوی

گـفـتم از کــوه بگـویم قـدمم می لرزد            از تو دم می زنـم اما قـلـمم می لـرزد

هیبت نام تو یک عمر تکانم داده ست            رسم مردانگی ات راه نشانم داده ست


پی نـبـردیم به یکـتـایی نـامت زیـنب            کار ما نیست شـناسـایی نـامت زینب

من در ادراک شکوه تو سرم می سوزد            جبـرئـیـلم همـۀ بال و پـرم می سوزد

من در اعماق خیالم ... چه بگویم از تو            من در این مرحله لالم چه بگویم از تو

چه بگویم؟ به خدا از تو سرودن سخت است            هم علی بودن وهم فاطمه بودن سخت است

چه بگویم که خـداوند روایتـگـر توست            تار و پود همه افلاک نخ معجر توست

روبـروی تو که قـرآن خدا وا می شد            لب آیـات به تـفـسیـر شـما وا می شـد

آمـدی تا که فقـط زینـت مـولا بـاشی            تا پس ازفاطمه صدیقه صغری باشی

آمدی شمس و قمر پیش تو سوسو بزنند            تا که مردان جهان پیش تو زانو بزنند

چشم وا کردی و دنیای عـلی زیبا شد            باز تکرار همان سورۀ" اعطینا " شد

عشق عالم به تو از بوسه مکرر میگفت            به گمانـم به تو آرام پیـمـبر می گفت:

بی تو دنیای من از شور و شرر خالی بود            جای تو زیر عبایـم چقـدر خالی بود

: امتیاز